تأويل در قرآن
تأويل در قرآن
تأويل در لغت:
تشابه، گاه در گفتار (قول) است و گاه در کردار (عمل)؛ تشابه در گفتار، زماني است که ظاهر تعابير به گونه اي باشد که يا براي شنونده ايجاد شبهه کند و يا بتوان به وسيله ي آن در ذهن ديگران ايجاد شبهه نمود.
تشابه در عمل، زماني است که ظاهر کرداري مشکوک و حيران کننده باشد، مانند اعمالي که مصاحب موسي عليه السلام انجام مي داد، و حضرت موسي نتوانست آن را تحمل کند.
تأويل در اصطلاح:
1- توجيه ظاهر لفظ يا عمل متشابه، به گونه اي صحيح که مورد قبول عقل و مطابق با نقل باشد، ممکن است آيه ي مبارکه ي :( فأما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأويله)(3) اشاره به توجيه ظاهر لفظ باشد؛ يعني آنان که در دل هايشان انحراف است، از قرآن فقط آنچه را که مبهم است پيروي مي کنند تا فتنه و آشوب برپا نمايند.
و جريان مصاحب موسي که در آيات سوره ي کهف بدان اشاره رفته است مي تواند به عمل متشابه اشاره باشد: (سأنبؤک بتأويل مالم تستطع عليه صبراً)(4) به زودي تو را به گزارش آنچه که بر آن صبر نتوانستي بکني خبردار مي کنم. آيه ي: (ذلک تأويل مالم تسطع عليه صبراً)(5) اين است گزارش آنچه که بر آن نتوانستي صبر کني، مي تواند به اين معنا از تأويل اشاره داشته باشد.
2- تعبير خواب؛ تأويل به اين معنا هشت بار در سوره ي يوسف، آيات 101،100،45،44،36،21،6 به کار رفته است.
3- فرجام و حاصل کار؛ يعني آنچه که موضوع بدان منتهي مي شود. خداوند متعال مي فرمايد: (وزنوا بالقسطاس المستقيم ذلک خير و أحسن تأويلاً)(6)، و پيمانه را چون بکشيد با ترازوي درست وزن کنيد که اين بهتر است و عاقبت آن نيکوتر است.
و نيز مي فرمايد: (هل ينظرون الا تأويله يوم يأتي تأويله)(7) آيا آنان جز در انتظار تأويل آنند، روزي که وقت انجام آن بيايد. يعني آيا در انتظار به سر مي برند تا بدانند فرجام کار شريعت و قرآن به کجا ختم مي شود؟ آگاه باشند که انتظارشان چندان به طول نخواهد انجاميد و به سزاي خويش خواهند رسيد.
تفاوت تفسير و تأويل:
تفسير عبارت است از: رفع ابهام از لفظ دشوار و نارسا؛ از اين رو تفسير در جايي کاربرد دارد که به علت تعقيد و پيچيدگي در الفاظ، معنا مبهم و نارسا باشد. البته عوامل لفظي و معنوي در ايجاد تعقيد نقش دارد.
ولي تأويل عبارت است از: دفع شک و شبهه از اقوال و افعال متشابه. بنابراين تأويل در موردي به کار مي رود که ظاهر لفظ يا عمل، شبهه انگيز باشد، به طوري که موجب پوشيدگي حقيقت معناي کلام و غرض اصلي گوينده شده باشد، و وظيفه ي تأويل کننده، برطرف کردن اين خلفا و نارسايي است. بنابراين تأويل علاوه بر رفع ابهام، همزمان دفع شبهه نيز مي نمايد.
پس هرجا تشابهي در الفاظ باشد، ابهامي در معنا خواهد بود، لذا در تأويل، رفع ابهام و دفع شبه توأم است.
بطن قرآن:
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: «ما في القرآن آيه الا و لها ظهر و بطن»؛ در قرآن هيچ آيه اي نيست مگر اين که داراي ظهر و بطن است. وقتي از امام باقر عليه السلام از معناي اين حديث پيامبر صلي الله عليه و آله سؤال شد، در پاسخ فرمود: «ظهره تنزيله و بطنه تأويله منه ما قد مضي و منه ما لم يکن، يجري کما تجري الشمس و القمر»(8) ظهر قرآن؛ يعني تنزيل آن و بطن قرآن؛ يعني تأويل آن. برخي از مصاديق تأويل آيات قرآن در گذشته روي داده و بعضي هنوز رخ ننموده است.قرآن و آيات آن همانند خورشيد و ماه است که همواره در حرکت و پويايي اند.
و در روايت ديگر، امام باقر عليه السلام مي فرمايد: «اگر آيه اي از قرآن درباره ي قومي نازل شود و سپس آن قوم هلاک شوند، با هلاکت آنان، آيه نيز خواهد مرد- يعني نزول آن انجام پذيرفته است- ولي قرآن هميشه زنده است -يعني در مقام تأويل - و مفهوم آيات عام است، تا آسمان و زمين پابرجاست تمامي آيات قرآن از اول تا به آخر زنده است، و اقوام مختلف که در طي زمان مي آيند، ناگزير مصاديق آيات رحمت يا عذاب آن خواهند بود.»(9)
اين معناي تأويل دامنه اي بس گسترده دارد. و همين معناست که ضامن عموميت قرآن است و موجب مي شود قرآن در تمام زمان ها ودوران ها زنده و حاضر باشد؛ زيرا اگر مفاهيم فراگير برگرفته شده از موارد خاص نباشد و آيه مختص همان مورد شأن نزول باشد، بسياري از آيات بي ثمر خواهند بود.
خداوند متعال مي فرمايد: (واعلموا أنما غنمتم من شيء فأن لله خمسه و للرسول و لذي القربي)(10)، آيه در مورد غنايم به دست آمده در جنگ بدر نازل شده است، ولي اگر شأن نزول آيه را کمي گسترده فرض کنيم- با شرايط خاص- شامل غنايم جنگ هاي ديگر نيز خواهد شد.
امام باقر عليه السلام در تفسير آيه، با نظر به عموميت «ما»ي موصول، غنيمت را به مطلق فايده و منافع حاصل از کسب و تجارت تفسير مي کند، به گونه اي که هر سودي را که صاحبان صنعت و تجارت و غير آن ها در هر سال و به هر شکل به دست مي آورند شامل مي شود. لذا آن حضرت با استشهاد به آيه فرمود: «پرداخت غنايم و فوايد در هر سال بر آنان (مسلمانان) واجب است.»
و نيز خداوند متعال مي فرمايد: (و أنفقوا في سبيل الله)(11)، اين آيه در مورد آمادگي دفاع از حريم اسلام نازل شد، و اقتضاي شأن نزول آن اين است که صاحبان ثروت بايد مخارج جهاد را بپردازند و جلوي تسلط دشمن را بگيرند.ولي کلمه ي «سبيل» در آيه، تنها به معناي جهاد نيست، «سبيل الله»؛ يعني راه اعلاي کلمه ي دين و تحکيم و بسط فرمان خدا در روي زمين، که احتياج به مخارج مالي دارد بايد در راه آن مصرف نمود.
ضابطه و ملاک تأويل:
به عبارت ديگر: تأويل چون از اقسام دلالت باطني کلام است، جزو دلالت التزامي غيربين به شمار مي رود، که آن هم به نوبه ي خود از اقسام دلالت لفظي است. و چون مي دانيم تمام اقساط دلالت الفاظ ملاک هايي دارد، لذا تأويل هم که نوعي دلالت لفظي است اما غيربين، نياز به ملاک شخصي دارد تا از محدوده ي تفسير خارج شود. اينک به ملاک ها و شرايط تأويل صحيح اشاره مي کنيم:
1- رعايت مناسب و ارتباط تنگاتنگ بين معناي ظاهري و باطني، از اين رو چون تأويل عبارت است از مفهوم عام منتزع از فحواي کلام، ناگزير در انتزاع اين مفهوم عام، بايد مناسب لفظي يا معنوي رعايت شود.
خداوند متعال مي فرمايد: (فلينظر الانسان الي طعامه)(12)، معناي ظاهر آيه اين است که انسان بايد در غذاي خود تأمل کند و ببيند که طبيعت چگونه امکان به دست آوردن آن را فراهم ساخته است، و با تأمل در آن، مقدار فضل و عنايت و لطف و رحمت الهي را درخواهد يافت، اين معناي ظاهري آيه است.
ولي از امام صادق عليه السلام روايت شده که فرمود: «منظور از آيه، علمي است که انسان مي آموزد، دقت کند که اين علم را از چه کسي دريافت مي کند.»(13)
وقتي در اين بيان امام عليه السلام دقت مي کنيم، تناسب بين علم و غذا را به راحتي در مي يابيم؛زيرا علم ، غذاي روح است، از اين رو بايد احتياط به خرج داد تا آن را از منبع اصلي و حقيقي اش به دست آورد، به ويژه اگر علم دين و احکام شريعت مقدس و آيين توحيد باشد که در آموختن آن از منابع اصيل بايد کمال احتياط را به عمل آورد.
و نيز خداوند مي فرمايد: (قل أرءيتم ان أصبح مآؤکم غوراً فمن يأتيکم بمآء معين)(14). معناي ظاهري آيه کاملاً روشن است، مي گويد: نعمت وجود، وسايل زندگي و تداوم حيات، همه در گروي اراده ي الهي و بر اساس تدبير جهان شمول است... ولي امام باقر عليه السلام در ذيل آيه بياني دارد که معناي باطني و محتواي کلي آيه را روشن مي سازد. حضرت مي فرمايد:« اگر امام و پيشواي خودتان را از دست بدهيد و به او دسترسي نداشته باشيد چه خواهيد انديشيد؟»(15) معلوم است که امام عليه السلام (مآء معين) در آيه را به پيشواي امت تفسير مي کند.
امام رضا عليه السلام در تفسير آيه فرموده است: «مراد از (مآؤکم) علوم ائمه است و ائمه ابواب علم الهي اند. و در نتيجه مراد از (مآء معين) نيز علم ائمه است».(16)
آوردن استعاره ي (مآء معين) براي علم نافع، آن هم در زبان پيامبر يا وصي او به ويژه وقتي که پشتوانه ي آن وحي الهي باشد، بسيار مناسب خواهد بود؛ زيرا همان طور که آب، منبع حيات مادي و منشأ اصلي امکان ادامه ي حيات بر روي کره ي خاکي است ، علم نافع- به ويژه علم دين- نيز تنها پايه ي اساسي زندگي معنوي است و سبب سعادت دنيوي و جاودانگي اخروي انسان خواهد شد. بنابراين آب که مايه ي اصلي حيات است به مفهوم عام آن شامل علم نيز خواهد شد که ضامن حيات مادي و معنوي بشر است.
2- رعايت نظم و دقت در کنار گذاشتن خصوصيات کلام مورد تأويل و تجريد آن از قرائن خاصه، تا حقيقت و مغز آن در قالب مفهوم عام هويدا گردد. مقصود از اين شرط همان است که در منطق از آن به عنوان قانون «سبر و تقسيم»و در اصول با عنوان «تنقيح مناط قطعي» ياد مي شود.
خداوند متعال از زبان حضرت موسي عليه السلام نقل مي کند: (رب بما أنعمت علي فلن أکون ظهيراً للمجرمين)(17)؛ «پروردگارا! به پاس آن نعمت که به من دادي هرگز پشتيبان گناهکاران نخواهم بود.»
اين آيه ي مبارکه سخن حضرت موسي عليه السلام است که به شکرانه ي نعمت هاي فراوان مادي و معنوي اي که خداوند به او ارزاني داشته، با لحني شکرانه و تعهدآميز بر زبان جاري ساخته است.
ولي اين معناي ظاهري آيه مبارکه است. جاي اين سؤال هست که آيا اين موضوع تنها به حضرت موسي به عنوان يک پيامبر و شخص صالح اختصاص دارد يا حکم عقلي قطعي است که شامل همه ي صاحبان قدرت اعمّ از عالمان، اديبان، حکيمان، صنعت گران و به طور کلي همه ي کساني که خداوند به آنان نعمت علم و حکمت و توانايي سرنوشت ساز ارزاني داشته نيز مي شود؟بي ترديد جواب مثبت است؛ زيرا عقل حکم مي کند که اين توانايي ها بيهوده در اختيار دارندگان آن ها قرار نگرفته است و بايد در جهت سعادت بندگان خدا و عمران و آباداني زمين به کار رود.
اين مفهوم کلي آيه، تنها با به کار گذاشتن خصوصيات و قرائن موجود در آيه، ممکن است، و در نتيجه ملاک حکم عام به دست مي آيد.
انواع نزول قرآن:
1- نزول دفعي؛ خداوند متعال مي فرمايد: (انا انزلناه في ليله القدر)(18)«همانا ما قرآن را در شب قدر (بر پيامبرصلي الله عليه و آله) نازل کرديم.» و در جاي ديگر مي فرمايد: (انا أنزلناه في ليله مبارکه انا کنا منذرين)(19)؛ «همانا قرآن را در شبي مبارک نازل نموديم، همانا ما نازل کننده ايم.»
از اين آيات به خوبي استفاده مي شود که همه ي قرآن در شب قدر، يک جا بر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نازل شده است.
2- نزول تدريجي؛ از برخي از آيات استفاده مي شود که قرآن نزول ديگري داشته؛ يعني در طول 23سال بر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نازل شده است. خداوند متعال مي فرمايد: (و نزلناه تنزيلاً)(20) که مراد، نزول تدريجي است، به خلاف انزال که نزول دفعي است.(21)
3- نزول تأويلي؛ از مجموعه ي روايات تأويلي استفاده مي شود که قرآن بار سومي هم بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شده که همراه با بيان تأويلات و بطون آن از گذشته و آينده بوده است، که پيامبر صلي الله عليه و آله آن ها را در اختيار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام قرار داده است. يا به تعبير ديگر آنان از تأويلات قرآن به جهت اين که از راسخون در علم اند، اطلاع داشته و لذا در احاديث خود آن ها را بيان کرده اند. اين بطون و تأويلات قرآن در حقيقت پرده اي از اعجاز قرآن از حيث معنا است.
ديدگاه علامه طباطبايي در رابطه ي با تأويل:
سپس علامه مي افزايد: «حقّ سخن در تأويل آيات قرآن آن است که تأويل، حقيقتي خارجي است که بيانات قرآن اعمّ از احکام و مواعظ و حکمت ها بدان مستند است. تأويل نسبت به تمامي آيات قرآن- چه محکم و چه متشابه- جاري است و نوعي مفهوم نيست که با الفاظ فهمانده شود، بلکه امور خارجي است فراتر از آن که در حيطه ي الفاظ درآيد. و خداي سبحان تنها به جهت تقريب به ذهن ما، آن امور متعاليه را در قالب الفاظ قرار داده و مقيد به آن نموده است. اين همانند «امثال» است که فراخور فهم شنونده ذکر مي شود تا به واسطه ي آن به مقصود کلام نزديک تر شود، و مطلب برايش آشکار گردد؛ از قبيل آيات مبارکه ي اول سوره ي زخرف: (حم و الکتاب المبين- انا جعلناه قراناً عربياً لعلکم تعقلون- و انه في أم الکتاب لدينا لعلي حکيم)(23) ايشان در توضيح آيه مي فرمايد: بر پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله کتابي مبين به شيوه ي گفتاري و با زبان عربي عرضه شد، و علت اين که در قالب زباني، آن هم عربي عرضه شده، آن است که مردم آن را درک کنند، وگرنه قرآن نزد خداوند- لوح محفوظ- بلند مرتبه و بسي فراتر از دسترس فکر بشري است، بي آن که به فصل ها و بخش هاي گوناگون تقسيم گردد. بنابراين «کتاب مبين» در آيه ي مبارکه ي پيش عبارت است از اساس و منشأ قرآن که جايگاهي خاص در لوح محفوظ دارد، و بعدها لباس تنزيل بر قامت آن پوشانده شد. و اين همان است که از آن به «امّ الکتاب» و «لوح محفوظ» تعبير شده است.بنابراين کتاب مبين- که روح و اصل قرآن است- خالي از تفصيل بوده و چيزي غير از اين کتاب منزل است و اين کتاب منزل «بين الدفتين» در حکم لباس براي آن کتاب مبين به شمار مي رود. قرآن در مرتبه ي «تنزيل» نسبت به «کتاب مبين» - که ما آن را حقيقت کتاب مي ناميم- همانند لباس بر تن و به منزله ي تجسّم يک شيء نسبت به حقيقت آن و يا به منزله ي آوردن مثال براي روشن شدن مقصود از کلام است.»
آن گاه ادامه مي دهد: «بنابر اين تأويل واقعيت خارجي که موجب تشريع حکمي از احکام الهي يا بيان معرفتي از معارف الهي با پيدا شدن حادثه اي که مضمون يکي از قصه هاي قرآن است، گرچه چيزي نيست که خود امر و نهي يا بيان يا واقعه ي مورد نظر باشد، در هر حال (حکم يا بيان يا حادثه) چون از آن واقعيت خارجي نشأت گرفته و به مدد آن نمود يافته، به منزله ي اثري است که به صورت اشاره از آن حکايت دارد.
در پايان، نظر خويش را در مورد تأويل خلاصه کرده، مي فرمايد: «تأويل در لسان قرآن عبارت از حقيقتي است که در بطن شيء وجود دارد و مآل آن شييء بوده که بر آن متکي است، لذا تأويل رؤيا عبارت است از تعبير آن، و تأويل حکم عبارت است از ملاک آن، و تأويل فعل عبارت است از مصلحت و غرض نهايي آن، و تأويل واقعه عبارت است از علت واقعي آن و... .»(24)
ديدگاه ابن تيميه درباره ي تأويل:
آن گاه در ادامه مي گويد: «اما تأويل از ديدگاه سلف و گذشتگان دو معني دارد:
1- تأويل مترادف با تفسير است که نظر مجاهد همين است.
2- مصداق خارجي کلام، که اگر کلام جمله اي انشايي باشد، تأويلش خود عمل مطلوب است. و اگر جمله ي خبريه باشد، تأويلش عبارت است از نفس وجود خارجي مخبر به... .»(25)
ابن تيميه باز در تفسير سوره ي اخلاص در بياني مفصّل درباره ي تأويل آيات متشابه مي گويد: «راسخان در علم، تأويل آيات متشابه را مي دانند و اين که جبرئيل و حضرت محمد صلي الله عليه و آله و اصحاب وي و تابعان و پيشوايان و علماي مسلمانان از تأويل متشابهات بهره اي نداشته باشند و هم چنان که علم به ساعت قيامت مختص به خداوند است، آگاهي از تأويل آيات متشابه هم در انحصار خداوند باشد، امري بسيار دور از واقع است. هر کس مدعي شود که اينان- جبرئيل و پيامبر و... از تأويل متشابهات بهره اي ندارند ، مانند کسي است که عبارتي را مي خواند بي آن که معنايش را دريابد... .»(26)
آن گاه براي روشن شدن مطلب مثالي مي زند، او مي گويد: «اهل کتاب، آنچه در کتاب هايشان در ارتباط با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و صفات و اخبار آن حضرت آمده، به خوبي مي دانستند، ولي اين دانستن ، شناخت معناي کلام (وجود ذهني )و تفسير آن است ، اما تأويل آن اخبار، خود وجود خارجي پيامبر است که مبعوث شده، وقتي نسبت به وجود خارجي پيامبر علم پيدا کردند و ايمان آوردند، همين، تأويل آن اخبار و توصيفات موجود در کتاب هايشان است... .
انسان خوابي مي بيند، معبر خواب را براي او تعبير مي کند، او هم مطلب را مي فهمد؛ يعني در ذهن تصور مي کند. تحقق يافتن محتواي آن در عالم خارج، تأويل خواب است، نه تصور ذهني آن و به زبان آوردن آن... .»(27)
نقد کلام ابن تيميه:
علامه ي طباطبايي رحمه الله در نقد کلام ابن تيميه مي گويد: «او اگر چه در پاره اي از مطالبي که مطرح کرده درست گفته، ولي در پاره اي ديگر بيراهه رفته است. وي در آنجا که مي گويد: تأويل، اختصاصي به آيات متشابهات ندارد بلکه همه ي آيات قرآن را شامل مي شود، و هم آنجا که گفته است: تأويل از نسخ مدلول لفظي نيست بلکه امري خارجي است که کلام بدان وابسته و بر محور آن استوار است، درست گفته، اما اين که هر امر خارجي مرتبط با مضمون کلام، حتي اخبار مربوط به حوادث گذشته و آينده را از اقسام تأويل کلام مي داند، سخني نادرست است.(28)»
آيا علم به تأويل تنها از آن خداست؟
در مورد وقف بر «الا الله» در آيه ي فوق و شروع از (والراسخون في العلم يقولون)، و نيز به جهت وجود پاره اي روايات که دلالت دارد تنها خداوند از تأويل آگاهي دارد و راسخان در علم هم از تأويل آگاهي ندارند و علم آن را به خداي سبحان واگذار مي کنند، اين سؤال مطرح است که آيا علم به تأويل تنها از آن خداست؟
از جمله رواياتي که چنين دلالتي دارد، بخشي از خطبه ي «اشباح» در نهج البلاغه است. اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: «پس اي سؤال کننده، بينديش! و آنچه قرآن از وصف پروردگار به تو مي نمايد بپذير و نور هدايت قرآن را چراغ راه خود گير، و از آنچه شيطان تو را به دانستن آن وا مي دارد، و کتاب خدا آن را بر تو واجب نمي شمارد و در سنت رسول و ائمه هدي نشاني ندارد، دست بردار و علم آن را به خدا واگذار، که دستور دين چنين است و نهايت حقّ خدا بر تو اين است. و بدان! آن ها که در علم دين استوارند، خدا آنان را از فرورفتن در آنچه که بر آن ها پوشيده است و تفسير آن را نمي دانند، واز فرورفتن در اسرار نهان بي نياز ساخته است و آنان را از اين رو که به عجز و ناتواني خود در برابر غيب و آنچه که تفسير آن را نمي دانند اعتراف مي کنند، ستايش فرمود. و ترک ژرف نگري آنان در آنچه که خدا بر آنان واجب نساخته را، راسخ بودن در علم شناسانده است. پس به همين مقدار بسنده کن! و بزرگي خدا را با ميزان عقل خود ارزيابي نکن تا از تباه شدگان نباشي.»(30)
اين خطبه از برجسته ترين خطبه هاي اميرالمؤمنين علي عليه السلام و داراي بهترين سند است، که ممکن است کسي به آن استدلال کند بر اين که علم تأويل مخصوص خداوند متعال است.
در پاسخ اين استدلال مي گوييم:
اما در مورد آيه، ابن ابي الحديد مي گويد: «برخي از قاريان، در آيه بر کلمه ي «الا الله» وقف کرده اند، و برخي وقف نکرده اند، و اين قول قوي تر است، زيرا اگر تأويل متشابه را جز خدا کسي نداند، انزال اين قبيل آيات و مخاطب قرار دادن مکلفين بر آن بيهوده خواهد بود. بلکه بالاتر، به اين مي ماند که عرب را با زباني ديگر مورد خطاب قرار دهيم که قبح چنين کاري بر همگان معلوم است. و اما محل «يقولون» از نظر اعراب مي تواند نصب باشد تا حال «راسخين» باشد، و مي تواند کلامي مستأنف و مستقل باشد، به اين معنا که اين دانايان به تأويل مي گويند: به آن ايمان آورديم. روايت شده که ابن عباس آيه اي را تأويل کرد، مردي از صحابه گفت: «و ما يعلم تأويله الا الله»، ابن عباس گفت: «والراسخون في العلم» و من از جمله ي راسخان هستم.(31)
و اما نسبت به کلام اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه که به آن استدلال کرده بودند مي گوييم: شارحان «نهج البلاغه» همچون ابن ابي الحديد، راوندي، ابن ميثم بحراني و علامه ي خويي رحمه الله اتفاق نظر دارند که مراد امام عليه السلام از اين کلام، صفات خداوند است، صفات حق توقيفي است و بايد آن ها را تعبداً پذيرفت و کسي در پي شناخت کنه آن نباشد، زيرا راهي براي شناخت حقيقت صفات او همچون حقيقت ذات او نيست. وظيفه ي ما آن است که خدا را آن چنان وصف کنيم که خودش در قرآن وصف کرده است، و خود را به زحمت بيهوده در جهت فهم حقايق اين صفات نيندازيم؛ زيرا سدها و حجاب هاي چندي بر سر راه فهم اين صفات نهاده شده و راهي براي رسيدن به حقيقت آن ها نيست، بنابراين بايد در برابر آنها سر تسليم فرود آورد.
کلام حضرت عليه السلام در اينجا با آيات متشابه- که براي راسخان در علم، جهل بدان شايسته نيست- برخوردي ندارد؛ زيرا آراستگي آنان به زيور دانش، امکان معرفت تنزيل و تأويل را- با هم - براي ايشان فراهم ساخته است.
نمونه اي ديگر از تأويلات:
تأويل آيه که همان اخذ به فحواي عام آيه بوده و از بطن آيه استفاده مي شود، در صورتي است که خصوصيات آيه را که در اصل مقصود دخيل نيست الغا کرده و مدلول التزامي آن را گرچه مخفي است تبيين کرده و به آن اخذ نماييم. لذا آن را در حکم سياق کلام مي دانند. و اين از اسلوب هاي مفاهيم کلام نزد اهل لسان است؛ خصوصاً در صورتي که آن مفهوم با شواهدي از قرآن يا سنت يا دلالت عقل قطعي پشتيباني شود. اينک به نمونه اي از تأويلات اشاره مي کنيم:
خداوند متعال مي فرمايد: (قل أرءيتم إن أصبح مآوکم غوراً فمن يأتيکم بمآء معين).(32)
ظاهر آيه دلالت واضحي دارد و آن اين که: نعمت وجود، وسايل زندگي و تداوم حيات تماماً در گروي اراده ي خداوند متعال و بر طبق تدبير گسترده و رحمت واسعه ي الهي است.
ولي از امام باقر عليه السلام کلامي رسيده که مربوط به جانب باطن آيه و دلالت فحواي عام آن است، و آن اين که در تفسير آيه فرمود: «اذا فقدتم امامکم فلم تروه فماذا تصنعون»(33)، هرگاه امام خود را مفقود نماييد و او را مشاهده نکنيد، چه خواهيد کرد؟
از امام رضا عليه السلام نقل شده که در تفسير آيه ي مورد نظر فرمود: «آب شما درهاي شما، امامانند، و امامان درهاي خداوند مي باشند: (فمن يأتيکم بمآء معين)؛ يعني چه کسي براي شما علم امام را مي آورد.(34) عاريه آوردن آب گوارا براي علم نافع، خصوصاً علمي که مستند به وحي است از جانب پيامبر يا وصي او امري معروف و شناخته شده است. همان گونه که آب اصل حيات مادي بوده و موجب امکان معيشت سالم است، همچنين علم نافع و به طور کلي علم شريعت، اساس امکان حيات معنوي در سعادت است. لذا خداوند متعال فرمود: (يا أيها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما يحييکم)(35)
بنابراين تأويل کلمه ي «مآء» به اعتبار اين که منشأ حيات و زندگي است، مفهوم عام آن در نظر گرفته شده که شامل علم نيز مي شود تا در برگيرنده ي حيات مادي و معنوي هر دو گردد.
پي نوشت :
1- مصباح المنير، ماده ي اول
2- مفردات راغب، ماده ي اول.
3- سوره ي آل عمران، آيه ي 7.
4- سوره ي کهف، آيه ي 78.
5- سوره ي کهف، آيه ي 82 .
6-سوره ي اسراء، آيه ي 35.
7- اعراف/ 53.
8- بصائر الدرجات، ص196.
9- تفسير عياشي، ص10، ح7.
10- انفال/ 41.
11- بقره/ 195.
12-عبس/ 24.
13- تفسير برهان، ج4، ص429.
14- ملک/ 30.
15- تفسير صافي، ج2، ص727.
16- همان.
17- قصص/ 17.
18- قدر/ 1.
19- دخان/ 3.
20- اسراء/ 106.
21- معجم فروق اللغويه، ص79.
22-الميزان، ج3، ص48.
23- زخرف/ 1-4.
24- الميزان، ج2، ص16-14.
25- رساله ي اکليل، ص10و17و18.
26- تفسير سوره ي اخلاص، ص102و103.
27- همان .
28- الميزان، ج3، ص48.
29- آل عمران/ 7.
30- نهج البلاغه، خطبه ي 91.
31- شرح نهج البلاغه، ج6، ص404-405.
32- ملک/ 30.
33- کمال الدين، ج2، ص360، ح3.
34- تأويل الآيات، ج2، ص708.
35- انفال/ 24.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}